سفارش تبلیغ
صبا ویژن
  قلب مطمئن
[ و به فرزند خود حسن ( ع ) فرمود : ] پسرکم چهار چیز از من بیاد دار ، و چهار دیگر به خاطر سپار که چند که بدان کار کنى از کرده خود زیان نبرى : گرانمایه‏ترین بى‏نیازى خرد است ، و بزرگترین درویشى بیخردى است و ترسناکترین تنهایى خودپسندى است و گرامیترین حسب خوى نیکوست . پسرکم از دوستى نادان بپرهیز ، چه او خواهد که تو را سود رساند لیکن دچار زیانت گرداند ، و از دوستى بخیل بپرهیز ، چه او آنچه را سخت بدان نیازمندى از تو دریغ دارد ، و از دوستى تبهکار بپرهیز که به اندک بهایت بفروشد ، و از دوستى دروغگو بپرهیز که او سراب را ماند ، دور را به تو نزدیک و نزدیک را به تو دور نمایاند . [نهج البلاغه]
وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
کل بازدیدهای وبلاگ
106910
بازدیدهای امروز وبلاگ
9
بازدیدهای دیروز وبلاگ
3
منوی اصلی

[خـانه]

[  RSS  ]

[شناسنامه]

[پست الکترونیــک]

[ورود به بخش مدیریت]

درباره خودم
قلب مطمئن
لوگوی وبلاگ
قلب مطمئن
بایگانی
فروردین 85
خرداد85
اسفند 84
سفرنامه
سایه گل
داغ عشق
پاییز 1385
تابستان 1385
اوقات شرعی
لینک دوستان

تا..............شقایق
آرام سرزمین ذهن من...
قصه گو
روزهای عاشقی
هفت شهر عشق
طلبه ای از نسل سوم
جنون
نحن اقرب الیه من حبل الورید
استشهادی
راوی
نان و نمک
یادداشت های پراکنده یک مجاهد فی سبیل الله
عطش
فیروزه
سکوت قصه گو
اسکای
دادگر

لوگوی دوستان












موسیقی وبلاگ
اشتراک در خبرنامه
 
پارسی بلاگ
www.parsiblog.com

نویسنده مطالب زیر:   قلب مطمئن  

عنوان متن قلب مطمئن پنج شنبه 85 تیر 15  ساعت 1:23 صبح

بسم الله الرحمن الرحیم انه خیر ناصر و معین

 

همه شما حتما داستان آن حمّال تبریزی را شنیده -اید...نمیدانم حمال بود یا نه؟ حتی نمی دانم اهل تبریز بود یا شهر دیگر...

این که چه کاره بود و کجا بود...اصلا مهم نیست...این ها را من هم نمیدانم و در خاطرم هم  نمی ماند...من فقط اصل ماجرا را میدانم...که...

 

که روزی طفلی در حال سقوط از بام بود ،حمال عابر صحنه را می بیند و حال بد مادر طفل را!که دهان می گشاید و میگوید:"خدایا نگاهش دار".

و طفل در همان حال متوقف می شود ...میان زمین و آسمان!

می روند و طفل را می آورند و از آن عابر می پرسند که چگونه شد؟چگونه جادو و سحری کردی تا طفل را میانه آسمان و زمین نگاه داشتی؟

و پاسخش...

و پاسخش...

و پاسخش که مو بر تن آدمی راست میکند و دل می لرزاند...

خیلی راحت و خونسرد جواب می دهد که:مگر چه شده؟عمری من به حرف خدایم گوش دادم و فرمانش را اطاعت نمودم و حال یک بار خدایم خواهش مرا اجابت نمود!!!

 

(بازهم نمیدانم بام بوده یا جای دیگر؟ نمی دانم مادرطفل هم بوده یا نه؟ و نمیدانم که آیا گفته است بایست یا گفته است خدایا نگاهش دار..که این ها اصلا هم مهم نیست...!!!)

 

قلب مطمئن؛... همین است!به همین راحتی و این قدر مطمئن...

اما این قلب من مشکل دیگری دارد!!!گوش میدهد به خیلی نواهای دیگر و پیش میرود با خیلی دعوت های دیگر...

 

خدایا مطمئنش کن به خودت...

 

پی نوشت:انشاءالله  سفرنامه در پست های بعدی ادامه خواهد داشت)

 

در پناه حق

 


  نظرات شما  ( )


لیست کل یادداشت های این وبلاگ

ای قوم به حج رفته.....
گم شد...
السلام علی...
اللهم اجعل یقین فی قلبی...
[عناوین آرشیوشده]


 

Powered by : پارسی بلاگ
Template Designed By : MehDJ