بسم الله الرحمن الرحیم انه هو خیر ناصر و معین
فکر می کردم اعتکاف یکجور تحصن است!شاید هم اینکه بروی و دخیل اعتکاف شوی تا لایقت کنند!
فکر می کردم اعتکاف یعنی اینکه:بروی و معتکف شوی در گوشه اعتکاف؛بروی و د رکلاس اعتکاف تکالیف بند گی ات را نشان بدهی تا خط بخورند و سر مشق جدید بگیری...
فکر می کردم مانند محرم شدن است،اینکه احرام میبندی تا لبیک اش را بگویی و اینکه برای شایستگی لبیک گفتن باید حرام کنی تمام دنیا را بر خود؛محرم می شوی،فقط او را میبینی و می شنوی و به سویش می شتابی و بعد...
حالا هم همین است!معتکف می شوی؛چشم هایت را بر دنیا و متعلقاتش می بندی و اخلاصت را نشانش می دهی!نشانش می دهی که چه آموخته ای از بندگی اش،سه روز همه کس و همه چیز را پشت سز می گذاری تا به "او" برسی و بگویی که می خواهی برای همیشه فقط بنده "او" باشی و برای" او" باشی...
و به نمایش میگذاری تمام بندگی ات را...
و...خدایا ،ببین!فقط و فقط به عشق دیدن توبه همه پشت کردم؛همه را و همه چیز حتی عزیزترین ها را...در قرب تو چه چیز لایق عزت است غیر از تو...
و اعتکاف را فرصتی می دانستم برای خلوت و انس با حضرت دوست،و برایم همان حج بود!که طوافش بر گرد حرم دل بود!"حج اصغر"
هر چه که در اعتکاف می دانستم؛خدا بود،بنده بود و ابراز بندگی؛قران بود و دعا بود و تضرع و تفکر!آری تفکر در منتهای بندگی....
خلاصه اعتکاف برایم یعنی اینکه:آنقدر در میزنم تا در به رویم وا کنی.....
و من برای اولین بار این توفیق را پیدا کردم که در جمع معتکفان خانه دوست،احرام اعتکاف ببندم...
http://moslem110.parsiblog.com/79464.htm به عنوان یک پیشنهاد و البته قبلش ابراز شرمندگی خودم!
در پناه حق
|