بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین انه خیر ناصر و معین
آمد بهار ای دوستان،منزل سوی بستان کنیم گــرد غریبــــان چمن خیـــزیــد تـا جـولان کنــیـم
امروز چون زنبــورها ،پــران شویم از گل به گل تا در عسل خانه جهان شش گوشه آبادان کنیم
آمد رسولی از چمن کین طبل را پنــــهان مزن ما طبل خانـه عشق را از نعــر ها ویران کنــــیــم
بشنـو سماع آسمـان،خیـزیـــد ای دیـوانـــگـان جانم فـدای عاشقان ،امـروز جـان افشان کنـیـم
زنـجیــرها را بــر دریـم،مـاهـــر یـکـی آهنـگریـم آهن گران چـون کلبـتیـن،آهنـگ آتـشدان کنــیـم
چـون کـوره آهنـگـران ، در آتـش دل می دمیــم کاهن دلان را زین نفس مستعمل فرمان کنــیـم
آتـش دریـن عالـم زنیـم وین چرخ را بر هم زنیـم وین عقل پا برجای راچون خویش سرگردان کنیم
کوبیـم ما بی پـا و سر، گـه پای میـدان گاه سر ما کی به فرمان خودیم تا این کنیم و آ ن کنـیم
نی نی ،چو چوگانیم ما در دست شه گردان شده تا صد هزاران گوی را در پای شه غلطان کنیم
خامـش کنـیـم و خامشی هم مایه دیـوانگـیست این عقل باشد کاتشی در پنبه ای پنهان کنیم
خوب این هم بهارانه اینجا!از حضرت مولانا
توش خیلی حرف داره،خیلی
این جمعه که از دستم رفت اما،امیدوارم تا جمعه بعدی بتونم باز هم راجع به قلب مطمئن بنویسم
خدایا شکر
در پناه حق
|