بسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم انهُ هوَ خیرُناصرٍ و معین
راستش نمیدونم چرا اینجا نوشتن آشفته ام میکنه ؛برام سخته .فکر نمیکردم که نوشتن اینجا اینقدر با نوشتن توی دفتر متفاوت باشه؛اما متفاوت بود؛ خیلی.
از طرفی توی این روز های آخر سال ،گرفتاری های مضاعفی که ما آدم ها به این بهانه برای خودمون درست میکنیم،مزید بر علت شد تا برنامه ام به هم بریزه.اینقدر سرگرم شدم که متوجه نبودم برای اینکه اضطراب عقب موندن از برنامه ریزی ام رو از خودم دور کنم،چند تا از برنامه ها رو حذف کردم!یکی از اون برنامه ها فرصت های نوشتنم بود که خیلی بهشون وابسته بودم و این اضطراب عقب موندن از زمان بود که این فرصت رو از من گرفت.
خلاصه کنم ....
این هفته حسابی راجع به دغدغه فکر کردم؛راجع به نگرانی ها و دلهره ها......
توی این هفته،خودم خیلی راجع به ترس فکر کردم و اینکه اصلا چرا باید بترسیم؟یعنی چرا میترسیم؟؟؟چرا باید نگران بشیم تا برای رهایی از اون دنبال راهکار باشیم؟
و خیلی سوال های دیگه که سعی کردم طبقه بندیشون کنم و مرحله مرحله راجع بهشون بنویسم.
دنبال جواب برای این سوال بودم که دوستی با اشاره ای که به قسمتی از سخنان "جناب آقای دکتر الهی قمشه ای" داشت؛راهنماییم کرد،اجازه میخوام این قسمت از سخنان آقای دکتر رو عیناً براتون نقل کنم:
"....تمام دعوت ها برای این است که تو مشیت خودت را در خواست او قربانی کنی؛ اولاً این یکی از شیوه های رسیدن به همان ایمن آباد است!دیگر از اضطراب خلاص میشوی، وقتی که خواست تو با خواست او یکی شد ؛دیگر چیزی بر خلاف میل تو رخ میدهد؟ ـــ رخ نمیدهد.
چون تمام غصه های آدم این است که چیز هایی رخ میدهد که مطابق میل ما نیست؛ مثلاً باران می آید خوب بگو خدا را شکر که باران می آید؛ وقتی باران نمی آید بگو خدارا شکر که باران نمی آید!
گفت به یک درویشی که تو چونی؟
گفتش که من در حالتی هستم که تمام عالم به میل من است؛فلک به میل من میگردد،باران بدون اراده من نمی بارد،هر کسی کاری میکند به اراده من است.گفتند تو چطور به چنین مقامی رسیدی؟ به نظر می آید که راست میگویی آدم دروغگویی نیستی.
گفت:هیچ!!!خواستِ من همان خواستِ خداست....."
از اون جایی که این دلهره ها رو تو بیشتر اطرافیانم میبینم ،فکر میکنم که مختص همه آدم هاست!اضطراب اصلا ً مسئله خاص و و دور از ذهنی نیست!خیلی ها مبتلا بهش هستن!
خیلی از آدم ها ی سالم! آدم هایی که ناراحتی های روحی روانی ندارن!به انواع مختلف توی دلشون یه دلهره احساس میکنن و نگرانن!لا اقل نگران نرسیدن به آرامش توی این دنیا!
ترسیدن حق آدم هاست!
اصلاً توی تعریف هم نداریم که:آدم پرجرات اونیه که سر نترس داره!
آدم عاقل از خیلی چیز ها میترسه! مثلا از ماشین هایی که با سرعت زیاد دارن بهش نزدیک میشن،موقع رد شدن خیابون ؛ ترس از حمله حیوانات وحشی توی جنگل، از خطراتی که اطرافش هستن،....
خوب این ها واقعا هم ترس دارن دیگه! اگه ترس از این ها نباشه که سرمونو راحت به باد فنا میدیم که!
اما خوب من فکر میکنم ترس رو میشه در انواع مختلف دسته بندی کرد!
1- ترس غریزی و فطری.که متعلق به همه انسان هاست.این همون ترسیه که باعث میشه جونمون رو حفظ کنیم،همون که بالا ذکر خیرش بود.
2- اما خوب یه ترس دیگه هم هست که فطریه!بالقوه نیست برای بعضی ها که زمینه مساعدشو آماده کنن بروز میکنه و الا که هیچ!
این ترس همون ترسیه که وقتی تنهای تنهای میشینیم و به مسائل غیر روزمره و مادی فکر میکنیم،به سراغمون میاد!
امتحان کنین!این لحظه به چی فکر میکنین؟از چی می ترسین؟
از اینکه :... آمدنم بهر چه بود؟ به کجا میروم اینک ننمایی وطنم
ترس از سرنوشت!این ترس باعث میشه که یه کمی به خودمون متوجه بشیم و بعد!بعد بریم به سمت کسب معرفت و کمال،تا به سعادت برسیم.
این ترس،ترس قشنگیه،تقدس داره،تازه !پله پله هم زیباتر میشه اگه باهاش پیش بریم به جاهای فوق العاده ای میرسیم.
این ترس خیلی فرق داره با اون ترس هایی که از دیدن این فیلم های... پیدا میکنیم ها!یه جورایی در تضادن!
توی این ترس هایی که خودمون برای خودمون درست میکنیم!!!یعنی اینکه از خدای مهربون خودمون غافل شدیم!از اینکه تنها هستیم و هیچ حامی و پناهی نداریم میرسیم به اینکه باید بترسیم!بعد اون موجود ترسناک!!میاد چشم و گوش ما رو میبنده!خوب مجبورمون میکنه برای فرار ازش چشم هامون رو ببندیم و انگشت هامون رو بکنیم توی گوش هامون!
اینجوری کاملا بر ما مسلط میشه!چون از درون شروع میکنیم به لرزیدن!و یادمون میره که برای فرار از این ترس باید با چشم و گوش باز و آگاهی و بینش شروع به مقابله کنیم.
و از همه بدتر!!!
اونقدر ما رو مسحور خودشون میکنن که یادمون میره راجع به خودمون فکر کنیم!و ترس قشنگ کمال طلبی رو به مرحله بالقوه شدن برسونیم،خوب معلومه دیگه!وقتی یادمون بره که در پناه یه خدای مهربون و قادر متعال هستیم،وقتی خودمون رو غریبه احساس کنیم با خدا،با آسمون،با توکل،.....اون وقت برای همیشه فقط و فقط درگیر و گرفتار همین ترس های ظاهری و بی ریشه خودمون می مونیم اون وقت دیگه بنده خدای مهربونمون نیستیم......
خدایا شکرت که تا اینجا رسیدم
در پناه حق
|